بهرادبهراد، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

ستاره زندگی ما

بدون عنوان

بهترینم، چشم به هم زدیم و پنج ماه گذشت. باورم نمیشه پنج ماهه که تو فرشته نازنینم تو آغوشمی و هر روز بیشتر از قبل عاشقت میشم.  ستاره من، هر روز کار جدیدی می کنی که با دیدنش قلبم سرشار از عشق و لذت میشه. چند روزه که پاهات رو کشف کردی و تلاش می کنی پاهات رو بگیری و بکنی تو دهنت. وقتی من یا بابایی بغلت می کنیم می تونی بچرخی و روبرو رو نگاه کنی یا با دستت ما رو هل می دی و خودت رو می کشی عقب تر. هر چند روز هم یه صدای جدید به صداهایی که درمیاری اضافه میشه یعنی از روی روی صدایی که درمیاری تشخیص می دم الان از وضعیتی که داری خوشحالی یا داری اعتراض میکنی.  وقتی با ما سر سفره غذا میشینی انقدر با اشتیاق به غذاها و نوشیدنی ها نگاه می ...
25 فروردين 1394

اولین عید

سال 93 هم بلاخره تموم شد. سالی که برای من و بابایی بهترین سال زندگیمون بود چرا که یه فرشته آسمونی به جمعمون اضافه شد. وقتی به سالی که گذشت فکر می کنم می بینم سراسر لذت بوده : لذت لحظه به لحظه با تو بودن ، انتظار برای اولین لگدت و غرق شادی شدن ، استرس های شیرین سونوگرافی و دیدنت تو مانیتور و از همه مهم تر انتظار و ثانیه شماری برای دیدن روی ماهت و در آغوش کشیدنت.  نازنینم ، سلامتی و شادی تو  تنها آرزویی که برای سال جدید دارم . از صمیم قلب آرزو می کنم بتونیم همیشه و همه جا مراقبت باشیم و زندگیت رو سرشار از امنیت و محبت و عشق کنیم.  اینم فندق کوچولی ما کنار سفره هفت سین :  ...
11 فروردين 1394
1